آرام و کوتاه

زیر دوش آب سرد بودم.
خسته از موضوعات تکراری همیشگی از عصبانیت های تمام نشدنی و - آب را گرم می کنم- شاید حتی بی دلیل!
دیشب می گفتی مردم چ غم و سختی هایی دارن ک حتی در تصورمان نیست دست کشیدم روی نرمی گردنم و آه کشیدم و فکر کردم من چ انتظارات بی انتهایی دارم.میگفتی از کجا مطمئن باشیم که همین جمع باز هم همچین روزی کنار هم بیایند میگفتی باید شکر کرد باید شکر کرد.
سرم درد می کرد گذاشتمش روی دیوار یخ کرده و فکرکردم
باید ذهنم را جمع میکردم باید خودم را پیدا می کردم.باید این ذرات متلاشی شده این حفره ها را پر می کردم گرد می کردم
دیشب می گفتی تو خاصیت های خوبی داری ،یکجور گفتی که حس کردم از خدا بابت وجودم تشکرکردی!
لبخند زدم لبخند کوتاه و دست کشیدم به موهای کوتاه خیسم
فکرکردم باید ارام باشم آب را ولرم کردم و به زنی فکرکردم که تازگی ها در ذهنم جولان می دهد
این زن کشیده و لاغر زن خانه داری است که وسواس عجیبی به تمیزی خانه اش دارد،بعد از مهمانی با آرامش خاصی پوستهای پرتغال و موز را در سطل آشغال می ریزد.ظرفها را با آب کم می شورد و بعد از جارو زدن خانه اش یک نگاه کوتاه به آن می اندازد و چراغ را خاموش می کند.
من دوست دارم اگر که مرد جوانی هستی لحظه ای روی مبل راحتی خانه ام بنشینی بند ساعتت را رها کنی و مرا بخوانی